یادداشت های یک رهجو

در جستجوی راه سعادت

یادداشت های یک رهجو

در جستجوی راه سعادت

مشخصات بلاگ
یادداشت های یک رهجو

وبلاگ مصطفی مطلبی، دانشجوی کارشناسی ارشد معارف اسلامی و مدیریت صنعتی، در جستجوی راه سعادت، علاقه مند به آینده‌پژوهی و مباحث کمی. همچنین علاقه مند به هنر عکاسی و ورزش شنا.

طبقه بندی موضوعی

چند روز پیش یکدفعه قسمت شد تا سفری به زنجان داشته باشیم و در راه برگشت سری هم به الموت قزوین بزنیم. سفر خیلی خوبی بود. من که اصلا فکر نمی کردم زنجان چنین جای سرسبز و خوش آب و هوایی باشد. مردم باصفایی داشت ولی سرعت گیرها بود که جا و بی جا جلوی ماشین سبز می شد و اگر حواست نبود یک پرواز به قیمت جلوبندی ماشین داشتی. اول از گنبد سلطانیه دیدن کردیم که گفته می شود در دوران حکومت اولجایتو(سلطان محمد خدابنده) در قرن هشتم هجری ساخته شده و با ارتفاع 48.5 متر سومین گنبد آجری جهان است. گفته می شود اولجایتو که مسلمان شده بود و به همین جهت نام خود را به محمد خدابنده تغییر داده بود تصمیم گرفت قبر حضرت علی علیه السلام را از نجف به آنجا منتقل کند ولی وقتی متوجه حرام بودن نبش قبر در اسلام شد مقداری از تربت نجف را به آنجا آورد و در ساخت بخشی از بنا که امروزه تربت خانه نامیده می شود به کار برد. توضیحات زیاد است که در این مجال نمی گنجد و باید خودتان بروید و ببینید. با ذکر این نکته که به این بنا واقعا رسیدگی بسیار کمی شده توجه شما را به گزارش تصویری این مکان دیدنی جلب می کنم:



  • مصطفی مطلبی

چند روز پیش اومدیم خونه جدید و چند روزی حسابی درگیر اسباب کشی بودیم. یاد دو سال پیش افتادم که تقریبا برای اولین بار اسباب کشی داشتیم. وقتی قرار شد اسباب کشی کنیم به خاطر اینکه وسایل کمتری جابجا کنیم خیلی از خرت و پرت ها رو که سال ها بدون استفاده نگه داشته بودیم دور ریختیم و تقریبا یک بازبینی کلی از وسایل خونه داشتیم. ایندفعه هم همین کار رو کردیم ولی باز هم خیلی سخت بود. یکی از اقوام که به مستأجری و اسباب کشی عادت کرده اصلا خرت و پرت اضافی نگه نمیداره و از اسباب کشی هم ترسی نداره.

این رو می خواستم بگم. یادمه اون روزها (منظورم همون دو سال پیشه) گاهی به فکر فرو می رفتم و به این فکر می کردم که چقدر از خرت و پرت های دلم رو دور ریخته ام؟! اصلا اگر همین روزها عزرائیل بدون در زدن در رو باز کنه و وقت رفتن باشه چقدر آمادگی رفتن دارم و با این قلب سنگین و پر از کینه و گناه چقدر تاب بالارفتن دارم؟!

دوستان! در این روزهای بزرگ، بزرگی خودتون رو اثبات کنید و این مسافر دل خسته رو حلال کنید.

... و هر کس خودش را مسافر آسمان بداند، سبک بال، آماده پرواز است ...

  • مصطفی مطلبی

کمی دیر ولی یکدفعه یاد صحبت های حاج آقا طائب درباره أم الأئمه، خدیجه کبری سلام الله علیها افتادم. صحبت هایی که شناخت و ارادت من را نسبت به حضرت خدیجه سلام الله علیها چندین برابر کرد و از آن جلسه به بعد هر وقت نامی از ایشان می آید، قلبم، با غرور و سرشار از محبت می تپد. کلیپ صوتی زیر که از صحبت های حاج آقا طائب تهیه شده تقدیم به مادر مظلوممان حضرت خدیجه کبری

السلام علیک یا خدیجه الکبری...


دریافت کلیپ صوتی
حجم: 1.65 مگابایت

  • مصطفی مطلبی

مطلبی بسیار زیبا داخل یک وبلاگ دیدم که دوست دارم شما هم بخوانید:

(به نقل از یک استاد دانشگاه:) چندین سال قبل برای تحصیل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا، وارد ایالات متحده شده بودم. سه چهار ماه از شروع سال تحصیلی گذشته بود که یک کار گروهی برای دانشجویان تعیین شد که در گروه های پنج شش نفری با برنامه زمانی مشخصی باید انجام می شد.

دقیقا یادمه از دختر آمریکایی که درست توی نیمکت بغلیم مینشست و اسمش کاترینا بود پرسیدم که برای این کار گروهی تصمیمش چیه؟ گفت اول باید برنامه زمانی رو ببینه، ظاهرا برنامه دست یکی از دانشجوها به اسم فیلیپ بود. پرسیدم فیلیپ رو میشناسی؟

  • مصطفی مطلبی

امشب ولیمه سفر کربلای یکی از عموها بود. داخل حیاط، سفره بزرگی انداخته بودند و تعداد زیادی از اقوام دعوت بودند. جایتان خالی افطاری با صفایی بود. نه به خاطر محتویات سفره افطاری بلکه به خاطر صفا و صمیمیتی که بود. بعد از صرف افطار و چند دقیقه ای بگو بخند، یکی از اقوام که روحانی بود جلو ایستاد تا نماز را به جماعت بخوانیم. بین دو نماز رو به جمعیت کرد و بعد از صحبت درباره استحباب ولیمه سفر کربلا (که یعنی بقیه هم یاد بگیرند و از این کارها بکنند!)، نکته ای تکان دهنده در مورد روزه داری گفت. وقتی برگشتیم ،داخل اینترنت جستجویی کردم، اصل روایت را پیدا کردم و مشروح آن را آوردم:

  • مصطفی مطلبی

هفته پیش بود که به فکر افتادم آخر ترمی با اساتید بزرگوار و هم کلاسی های عزیزم عکس یادگاری بگیرم. شاید حالا که دو سه ترم بیشتر به پایان دوران تحصیل در دانشگاه امام صادق(ع) نمونده و بچه ها شور و حال سابق را ندارند کمی دیر باشد ولی از قدیم گفته اند جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعته! با عرض پوزش از دوستان و اساتید بابت کلاسهایی که امکان گرفتن عکس دسته جمعی فراهم نشد، تعدادی از عکس های گرفته شده خدمت دوستان ارائه می گردد:

عکس اول مربوط میشه به کلاس زبان تخصصی دکتر بصری

  • مصطفی مطلبی

چند روزی می شود که کار المپیاد ورزشی دانشگاه به پایان رسیده و چند روز دیگر اختتامیه آن خواهد بود. ضمن تشکر از دوست خوبمان سیدعلیرضا محمدی ودیگر دست اندرکاران مسابقات که برای برگزاری پرشور آن تلاش زیادی کردند، تعدادی از عکس های این مسابقات که بعضی از اونها واقعا سوژه هستند را به نمایش می گذاریم:

اول از مسابقه جذاب طناب کشی شروع می کنیم


  • مصطفی مطلبی
  • مصطفی مطلبی

از دو فروشنده کفش که به یک جزیره رفته بودند دو تلگراف به دفتر رسید. فروشنده اول نوشته بود: اینجا هیچ گونه شانسی برای فروش کفش نداریم، به خاطر اینکه مردم اینجا عادت به پوشیدن کفش ندارند. ولی فروشنده دیگر که موقعیت را از دریچه دیگری می دید، نوشته بود: بهترین فروش را در اینجا خواهیم داشت، به دلیل اینکه مردمان زیادی در این جزیره ساکنند که هنوز به پوشیدن کفش عادت نکرده اند.

  • مصطفی مطلبی
  • مصطفی مطلبی