یادداشت های یک رهجو

در جستجوی راه سعادت

یادداشت های یک رهجو

در جستجوی راه سعادت

مشخصات بلاگ
یادداشت های یک رهجو

وبلاگ مصطفی مطلبی، دانشجوی کارشناسی ارشد معارف اسلامی و مدیریت صنعتی، در جستجوی راه سعادت، علاقه مند به آینده‌پژوهی و مباحث کمی. همچنین علاقه مند به هنر عکاسی و ورزش شنا.

طبقه بندی موضوعی

۱۵ مطلب با موضوع «عمومی» ثبت شده است

از سخنرانی انقلابی استاد رحیم‌پور ازغدی در نقد رویکردهای اقتصادی و سیاسی مسئولین، چند هفته‌ای می‌گذرد ولی از آنجا که نکات این سخنرانی خیلی خیلی مهمه و با آماری که از دوستان گرفتم خیلی‌ها آن را گوش نداده‌اند تصمیم گرفتم برای دانلود، داخل وبلاگ بگذارم. یک نکته اینکه دوستان به خلاصه‌ای که داخل خبرگزاری‌ها گذاشته‌اند اکتفا نکنند چون این سخنرانی خیلی پرمغزه و حرف‌های خیلی زیادی داخل آن زده شده که داخل خلاصه‌ها پیدا نمی‌شه.

دریافت فایل صوتی
حجم: 23.9 مگابایت

  • مصطفی مطلبی
  • مصطفی مطلبی

استاد پناهیان در یکی از سخنرانی‌ها اشاره کوتاهی به وضع علوم انسانی در ایران کرده بود که این قسمت را از آن سخنرانی جدا کردم. لطفا دانلود کنید و برای دوستانتان بخصوص دوستان کنکوری ارسال کنید.

دریافت فایل صوتی
حجم: 2.1 مگابایت


  • مصطفی مطلبی

مطلبی در یک وبلاگ دیدم که بسیار زیبا بود و دوست دارم شما هم بخوانید. مطلب از این قرار بود:

روزی ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ، ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍهد ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍنش ﺣﺮﻑ ﺑﺰند. ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭ را ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰند ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻭ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍ، ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ نمی‌شود.
  • مصطفی مطلبی

گاهی اوقات، یک استاد، نکاتی بین درس می گوید که ارزشش از کل آن جلسه که هیچ از کل جلسات بیشتر می شود. ویدئویی که برای دانلود گذاشته ام، فیلم نکته ای بسیار زیبا و آموزنده از یک استاد دانشگاه شریف، در بین درس است. یکی از دوستان زحمت تهیه آن را کشیده ولی چون دوست نداشت اسمی ازش ببرم، به ذکر تشکر از این دوست عزیز اکتفا می کنم. از قسمت زیر می توانید این ویدئو را با عنوان «یک استاد خوب» دانلود کنید:




دریافت
مدت زمان: 6 دقیقه 19 ثانیه

  • مصطفی مطلبی

اگر دریای همتم خشکه، اگر کویر رویاهام بی انتهاست

و اگر حساب گناهانم پره...

... ولی چشمه امیدم جوشانه

چشم انتظارم...

... که بیایی

 

  • مصطفی مطلبی

وقتی ام القرای کشورهای عربی را می بینم اینطور زمین گیر شده، یا وقتی به اوضاع  مردم سوریه، عراق، بحرین، افغانستان و کلی کشور دیگه نگاه می کنم دلم می سوزه. دلم می سوزه ولی افتخار می کنم. افتخار   می کنم به کشورم، مردم سرزمینم ومهمتر از اینها رهبرم. افتخار می کنم وقتی می بینم همه فتنه هایی که اینها  دچارش شده اند یکروز در سرزمین ما اجرا شده و نتیجه ای ندیده اند که هیچ، خاری هم در چشم خودشان شده. بنی صدرها، مجاهدین خلق ها، طبس ها، گنبدها، کردستان ها، 18تیرها، مجلس ششم ها، هشتاد و هشت ها و ... ها را فراموش نکنیم. حرف آخرم اینکه دست خدا را ببینیم و خدا را فراموش نکنیم.

  • مصطفی مطلبی

چند روز پیش یکدفعه قسمت شد تا سفری به زنجان داشته باشیم و در راه برگشت سری هم به الموت قزوین بزنیم. سفر خیلی خوبی بود. من که اصلا فکر نمی کردم زنجان چنین جای سرسبز و خوش آب و هوایی باشد. مردم باصفایی داشت ولی سرعت گیرها بود که جا و بی جا جلوی ماشین سبز می شد و اگر حواست نبود یک پرواز به قیمت جلوبندی ماشین داشتی. اول از گنبد سلطانیه دیدن کردیم که گفته می شود در دوران حکومت اولجایتو(سلطان محمد خدابنده) در قرن هشتم هجری ساخته شده و با ارتفاع 48.5 متر سومین گنبد آجری جهان است. گفته می شود اولجایتو که مسلمان شده بود و به همین جهت نام خود را به محمد خدابنده تغییر داده بود تصمیم گرفت قبر حضرت علی علیه السلام را از نجف به آنجا منتقل کند ولی وقتی متوجه حرام بودن نبش قبر در اسلام شد مقداری از تربت نجف را به آنجا آورد و در ساخت بخشی از بنا که امروزه تربت خانه نامیده می شود به کار برد. توضیحات زیاد است که در این مجال نمی گنجد و باید خودتان بروید و ببینید. با ذکر این نکته که به این بنا واقعا رسیدگی بسیار کمی شده توجه شما را به گزارش تصویری این مکان دیدنی جلب می کنم:



  • مصطفی مطلبی

چند روز پیش اومدیم خونه جدید و چند روزی حسابی درگیر اسباب کشی بودیم. یاد دو سال پیش افتادم که تقریبا برای اولین بار اسباب کشی داشتیم. وقتی قرار شد اسباب کشی کنیم به خاطر اینکه وسایل کمتری جابجا کنیم خیلی از خرت و پرت ها رو که سال ها بدون استفاده نگه داشته بودیم دور ریختیم و تقریبا یک بازبینی کلی از وسایل خونه داشتیم. ایندفعه هم همین کار رو کردیم ولی باز هم خیلی سخت بود. یکی از اقوام که به مستأجری و اسباب کشی عادت کرده اصلا خرت و پرت اضافی نگه نمیداره و از اسباب کشی هم ترسی نداره.

این رو می خواستم بگم. یادمه اون روزها (منظورم همون دو سال پیشه) گاهی به فکر فرو می رفتم و به این فکر می کردم که چقدر از خرت و پرت های دلم رو دور ریخته ام؟! اصلا اگر همین روزها عزرائیل بدون در زدن در رو باز کنه و وقت رفتن باشه چقدر آمادگی رفتن دارم و با این قلب سنگین و پر از کینه و گناه چقدر تاب بالارفتن دارم؟!

دوستان! در این روزهای بزرگ، بزرگی خودتون رو اثبات کنید و این مسافر دل خسته رو حلال کنید.

... و هر کس خودش را مسافر آسمان بداند، سبک بال، آماده پرواز است ...

  • مصطفی مطلبی

مطلبی بسیار زیبا داخل یک وبلاگ دیدم که دوست دارم شما هم بخوانید:

(به نقل از یک استاد دانشگاه:) چندین سال قبل برای تحصیل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا، وارد ایالات متحده شده بودم. سه چهار ماه از شروع سال تحصیلی گذشته بود که یک کار گروهی برای دانشجویان تعیین شد که در گروه های پنج شش نفری با برنامه زمانی مشخصی باید انجام می شد.

دقیقا یادمه از دختر آمریکایی که درست توی نیمکت بغلیم مینشست و اسمش کاترینا بود پرسیدم که برای این کار گروهی تصمیمش چیه؟ گفت اول باید برنامه زمانی رو ببینه، ظاهرا برنامه دست یکی از دانشجوها به اسم فیلیپ بود. پرسیدم فیلیپ رو میشناسی؟

  • مصطفی مطلبی