یادداشت های یک رهجو

در جستجوی راه سعادت

یادداشت های یک رهجو

در جستجوی راه سعادت

مشخصات بلاگ
یادداشت های یک رهجو

وبلاگ مصطفی مطلبی، دانشجوی کارشناسی ارشد معارف اسلامی و مدیریت صنعتی، در جستجوی راه سعادت، علاقه مند به آینده‌پژوهی و مباحث کمی. همچنین علاقه مند به هنر عکاسی و ورزش شنا.

طبقه بندی موضوعی

ولیمه کربلایی

جمعه, ۲۱ تیر ۱۳۹۲، ۰۲:۴۰ ق.ظ

امشب ولیمه سفر کربلای یکی از عموها بود. داخل حیاط، سفره بزرگی انداخته بودند و تعداد زیادی از اقوام دعوت بودند. جایتان خالی افطاری با صفایی بود. نه به خاطر محتویات سفره افطاری بلکه به خاطر صفا و صمیمیتی که بود. بعد از صرف افطار و چند دقیقه ای بگو بخند، یکی از اقوام که روحانی بود جلو ایستاد تا نماز را به جماعت بخوانیم. بین دو نماز رو به جمعیت کرد و بعد از صحبت درباره استحباب ولیمه سفر کربلا (که یعنی بقیه هم یاد بگیرند و از این کارها بکنند!)، نکته ای تکان دهنده در مورد روزه داری گفت. وقتی برگشتیم ،داخل اینترنت جستجویی کردم، اصل روایت را پیدا کردم و مشروح آن را آوردم:

روزى رسول اکرم (ص) دستور داد همه مسلمانان یک روز روزه بگیرد و تا وقتى حضرت اجازه نداده است، کسى افطار نکند. آن روز همه مسلمانان روزه گرفتند. زمان افطار، مسلمانان یک به یک نزد پیامبر اکرم (ص) مى آمدند، اجازه افطار مى گرفتند و حضرت نیز اجازه مى داد. نوبت به مردى رسید که به حضرت گفت : اى رسول خدا! دو تن از دخترانم امروز روزه گرفته اند، ولى خجالت مى کشند خدمت شما بیایند و اجازه افطار بگیرند. آیا اجازه مى فرمایید آنها افطار کنند؟ رسول اکرم (ص) صورت خود را از آن مرد برگرداند و پاسخى نداد. بار دیگر آن مرد سخن خود را تکرار کرد، ولى باز حضرت به او توجهى نکرد و پاسخى نداد. آن مرد براى بار سوم گفته خود را تکرار کرد این بار حضرت فرمود: «چگونه از من اجازه افطار مى خواهى ، در حالى که امروز دخترانت روزه دار نبودند؛ زیرا از صبح در خانه گوشت مردم را مى خورند. حال نزد آنها برو و به دخترانت بگو اگر روزه دار بوده اند، استفراغ کنند».آن مرد به خانه بازگشت و ماجرا را براى دخترانش تعریف کرد و آنها نیز استفراغ کردند. ناگهان از دهان هر کدام ، لخته خون بسته اى خارج شد. آن مرد با دیدن این صحنه ، با ترس و وحشت نزد پیامبر اکرم (ص) رفت و ماجرا را تعریف کرد. حضرت پس از شنیدن سخنان او فرمود: «سوگند به آن خدایى که جانم در دست اوست ، اگر آن دو لخته خون بسته در شکم دخترانت باقى مى ماند، بدون شک گرفتار آتش دوزخ مى شدند.» سپس فرمود: «این دو دختر امروز روزه گرفته و از آنچه خداوند برایشان حلال کرده بود، پرهیز کردند، ولى با چیزى که خداوند حرام کرده بود، روزه خود را شکستند؛ زیرا امروز در خانه با دهان روزه کنار یک دیگر نشستند و با غیبت کردن مشغول خوردن گوشت مردم شدند.»(ملا محسن فیض کاشانى، المحجه البیضاء، ج 5، ص 252)

... أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ (حجرات،12)

نظرات  (۲)

  • وحید فرهمند
  • داستان جالبی بود.
    بابا سرعت انتقال!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی