یادداشت های یک رهجو

در جستجوی راه سعادت

یادداشت های یک رهجو

در جستجوی راه سعادت

مشخصات بلاگ
یادداشت های یک رهجو

وبلاگ مصطفی مطلبی، دانشجوی کارشناسی ارشد معارف اسلامی و مدیریت صنعتی، در جستجوی راه سعادت، علاقه مند به آینده‌پژوهی و مباحث کمی. همچنین علاقه مند به هنر عکاسی و ورزش شنا.

طبقه بندی موضوعی

مسئله ای از نوع علوم انسانی(1)- نکاتی از یک مجلس فامیلی

چهارشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۲، ۰۱:۱۷ ق.ظ

دیروز داخل مجلسی بودم و صحبت هایی شد که دیدم بد نیست با دوستان خودم در میان بگذارم. صحبت از گداهای شهر شد. یکی، از در راه ماندگانی گفت که از شهرستان آمده بودند و سخت محتاج کرایه ماشین تا برگردند شهرستان، که بعدا چند بار دیگه ملاقاتشون کرده بود باز هم محتاج کرایه ماشین. یکی دیگه تعریف می کرد زمانی که تازه هندوانه آمده بود و خیلی هم گران بود دم مغازه میوه فروشی نیازمندی آمده بود و از او در خواست کمک کرده بود. او هم دلش سوخته بود و مقداری کمکش کرده بود. تعریف می کرد که فرد نیازمند! همانجا یک هندوانه بزرگ برداشت و به مغازه دار گفت این را برای من بکِش. همینطور تعریف می کردند تا صحبت به اینجا رسید که یکی گفت دیگه نمیشه به هیچکی اعتماد کرد. بعد یکی یکی شروع کردند گفتن از زمانی که کیف پولشان را جا گذاشته بودند و گیر کرده بودند. یکی از سفرش به اصفهان گفت که رفته بوده سی و سه پل و می خواسته بر گرده هتل که می فهمه کیف پولش را جا گذاشته. می گفت خیلی پیاده روی کردم و داشتم از کَت و کول می افتادم، چند بار به سرم زد بروم به یکی از مغازه دارهای اطراف بگویم اگر ممکن است پانصد تومان به من بدهید تا خودم را به هتل برسانم، اما ترسیدم برگردند بگویند: برو خدا خیرت دهد در روز چندین نفر می آیند همین را می گویند. یکی دیگه تعریف می کرد راهپیمایی 22بهمن دیدم رفیقم حال راه رفتن ندارد. وقتی علت را جویا شدم گفت: دیروز کیف پولم گم شده بود و می خواستم بر گردم خانه، به چند راننده اتوبوس گفتم اگه ممکنه من دفعه بعد بلیطم را می دهم ولی قبول نکردند. فکر می کردند دارم حقه می زنم تا بلیط ندهم. آخرسر هم تمام مسیر چندین کیلومتری را پیاده برگشتم؛ همینطور از تجربه هاشون تعریف می کردند و آخرش یک آهی می کشیدند که اگر این گداها نبودند نیازمند واقعی اینقدر اذیت نمی شد! خدا می داند چقدر نیازمند واقعی وجود دارد که به خاطر منحرف شدن کمک های مردم و رواج بی اعتمادی در جامعه، در حسرت امکانات یک زندگی حداقلی مانده اند!

به نظر شما چطور می توان این معضل را حل کرد؟ آیا درست است که این افراد به حال خود واگذاشته شوند تا هر کاری می خواهند بکنند و کارشان چنین نتایجی را به بار بیاورد؟ آیا دولت حق دارد با اینهایی که کار دیگری ندارند برخورد جدی کند؟ اصلا وظیفه چه کسانی است که برای رفع این معضل اقدامی کنند؟ ...

ممنون می شوم اگر در پاسخ دادن به این سئوالات کمکم کنید یا برای خدا لحظه ای به این سئوالات فکر کنید.

این هم عکسی که چند سال پیش به طرز مخفیانه ای گرفته بودم(یکی از خیابان های تهران):

نظرات  (۳)

سلام بر داداش خودم
راستش من قبلا فکر کردم و خودم به این نتیجه رسیدم که برخورد با این نا هنجاری راه مناسبیه چون نتیجه ی عدم برخورد ذبح مروت و جوانمردیه
راستی عکس قشنگی هم انداختی
  • امیر یوسفی مقدم
  • سلام
    با موفقیت لینک شدید...
    یا علی
    سلام
    مطلب خوبی بود.اگه راه کار هم میدادی بهتر بود.
    منتظر مطلب جدیدتم.
    یاحق

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی